غم عشق -قسمت 13
love sorrow
درباره وبلاگ


سلام به همگی .من سحر هستم و 20 سالمه .امید وارم از داستانم خوشتون بیاد و لذت ببرید . لطفا قبل از رفتن نظر یادتون نره

پيوندها
فیس بوک چت
گلدیس چت
جیز چت
آهو چت
پاراداکس چت
ماه چت
آرامیس چت
چاقالو چت
دلناز چت
تهران چت
یاهو چت
ناناس چت
آریا فیس
برمودا چت
فیس بوکی
چت روم
دل نوشته
ردیاب جی پی اس ماشین
ارم زوتی z300
جلو پنجره زوتی

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان غم عشق و آدرس lovesorrows.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 11
بازدید دیروز : 9
بازدید هفته : 21
بازدید ماه : 20
بازدید کل : 1006
تعداد مطالب : 26
تعداد نظرات : 82
تعداد آنلاین : 1


.:|فیس ـنما|:.

<


آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 11
بازدید دیروز : 9
بازدید هفته : 21
بازدید ماه : 20
بازدید کل : 1006
تعداد مطالب : 26
تعداد نظرات : 82
تعداد آنلاین : 1

<-PollName->

<-PollItems->

نويسندگان
سحر

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
دو شنبه 23 بهمن 1391برچسب:, :: 19:20 :: نويسنده : سحر

آن روز با تو بودم

 

امروز بی توام

 

آن روز که با تو بودم

 

بی تو بودم

 

امروز که بی توام با توام


 

 

ببخشید که توی ادامه مطلب آپ نکردم

 چون ادامه مطلب باز نمیشه 

 

ایشالا قسمتا بعد آپ میکنم تو ادامه مطلب.

اولای این قسمت از زبون بهار نوشته شده .


****از زبون بهار****

وقتی از خونه شما داشتیم میومدیم خونه آرمین گفت

تا پارک پیش پگاینا پیاده بریم.

منم باهاش رفتم.

تو راه شهاب دوس پسر قبلیمو دیدم

که با یه دختر ه.ر.ز.ه داشت راه میرفت.

اومد نزدیک منو یه تیکه پروند.

آرمین هم تا تونست زدش و باهاش دعوا کرد.

آرمین هم منو رسوند خونه

و گفت دیگه دوسم نداره و ازم متنفر شده .

تا صبح گریه کردم و تا تونستم بهش زنگ زدم

اما جواب نمی داد .

ساعت 7 به فکرم زد که رگمو بزنم

و بعدشم هیچی یادم نمیاد

****از زبون من****

سپهر از اتاقم زد بیرون

بعد 5 دقیقه بابام اومد.

بابام اومد تو اتاقم و یه کشیده زد تو گوشم

.سپهر بدو بدو اومد تو اتاقم و بابام اونم زد .

منم یه گوشه اتاق نشسته بودم

درحالی که اون دوتا داشتن با هم دعوا می کردن گریه میکردم.

بعد سپهر با چشای خیس رفت تو اتاقش

بابامم رفت تو اتاقش .

اما هنوز نفهمیده بودم که جریان چیه!

انقدر گریه کردم که خوابم برد.

صبح که بیدار شدم هیشکی خونه نبود

هیچ کلیدی پیدا نکردم که برم بیرون .

مامانم ساعت سه ظهر اومد ،رفتم نشستم پیشش

ازش پرسیدم چرا همه یه جوری شدن.

با کلی ام ام بهم جواب داد اما یه چیزیرو ازم قایم میکرد.

بابان اومدو:تو با اون پسره چه رابطه ای داری؟

من=کی؟....کدوم پسر؟؟؟....من با کسی رابطه ندارم؟...

بابا=همون که تو بیمارستان زارزار واست گریه میکردو میگفت عاشقته .؟!

من=به خدا من با کسی رابطه ندارم .

بابا با دعوا و صدای بلند=همون پسر خواننده .

من= به خدا من با اون رابطه ندارم فقط ...........

بابا = فقط چی ؟بگو دیگه راحت اعتراف کن دوست پسرته دیگه.

من= بابا من تا حالا با چنتا پسر دوست بودم

شما هم هیچی نمی گفتی اما ....

بابا=1- اونا خواننده نبودن.2

-دوریشون از تو آزارت نمی داد

.3- آدمایی مثل اون به آدمایی مثل تو دل نمی بندن.

من=بابا من عاشق امیر رضا شدم اونم عاشقمه.

بابام منو برد یه جایی دیدم امیر رضا پشت یه شیشه ایه

من هرچی صداش زدم صدای منو نمیشنید .

بابام زنگ زد به یکی و گفت بیاید.

منم همونجور که داشتم گریه می کردم به امیر رضا هم نگاه می کردم.

چنتا گوریل ریختن سر امیر رضا و زدنش .

یکیشون هی میگوفت حرف آخرتو بزن

امیر رضا هی میگفت =اگر این حرف به گوش اون

شخصی که دستور اینکارو به شما داده برسه

میگم که تا آخر عمرم عاشق دخترش هستم

بعد مرگم هم عاشقش می مونم.

بابام منو برد بیرون و برد خونه .

تو خونه هیچ خبری از سپهر و مامان نبود.

منو برد تو اتاق و درو روم قلف کرد

.خیلی دوست داشتم خودمو بکشم اما

هیچ وسیله ای نبود که باهاش خودمو از بین ببرم

.انقدر گریه کردم که چشام خیلی میسوخت .

دوروز گذشت و زندگی شده بود برام یه جهنم

که جهنم خدا بهتر اون بود .

بعد این دو روز فکرم رسید که با قیچی رگمو بزنم ..

..خوب راستش از مردن خیلی میتسیدم اما

به خاطر امیر رضا جلوی ترسمو گرفتم

چون فکر میکردم بابام کشتش...

انقدر با قیچی رو دستم کشیده بودم که

انگشتم داشت خون میومد ..

.دستم هم شده بود پر خون

دیگه کمکم همه جا سیاه شد.

................................................................

*******************************

دیگه داستان تمام شد منم مردم اما!!!!!!!!!!

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ادامه دارد

 

 

 



نظرات شما عزیزان:

mahsa
ساعت18:10---27 بهمن 1391
in dastane khodeteeeeeeeeee??????????

رامین
ساعت17:17---26 بهمن 1391
سلام عزیزم وبلاگ بسیار عالی ای داری

به نظر من قالبشو عوض کنی عالی تر میشه


رامین
ساعت17:17---26 بهمن 1391
سلام عزیزم وبلاگ بسیار عالی ای داری

به نظر من قالبشو عوض کنی عالی تر میشه


انا
ساعت21:08---25 بهمن 1391
سلاااام
واااای این قسمتم عالی بود اجی


بهــــــــــــار
ساعت20:28---25 بهمن 1391
سحر جووووووووووووونم خوبی؟
1. زود آپ کن مردم از فضولی
2.عشقم آپم


بهــــــــــــــــار
ساعت0:25---25 بهمن 1391
:-
خیلـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــی قشنگ بود
وانتایــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــن مبارکـــــــــــــــــــــ عشقـــــــــــــــــم


aida
ساعت15:28---24 بهمن 1391
سلام آجی سحر مثل همیشه خیلی خوب بود

سجاد
ساعت14:44---24 بهمن 1391
سلام اجی وبلاگ زیبایی داری.من موافقم با شما تبادل لینک کنم.دارم باهات تبادل لینک میکنم شما هم میتونید در وبلاگ من تبادل کنید.با تشکر منتظرم

mansour
ساعت14:24---24 بهمن 1391
از ته دل بهت تبریک می گم وبت خیلی عالیه
منم شما را لینکیدم
بازم بهت سر میزنم
مطالبت خیلی عالیه


حدیث
ساعت21:43---23 بهمن 1391
سحرجونم نیستی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
درهرصورت من به قولم عمل کردم امدم ولی تونبودی


حدیث
ساعت20:57---23 بهمن 1391
تق تق تق کسی هست؟؟؟؟؟؟؟؟؟

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: